درباره این اثر تنها می توان سکوت کرد .زیبا تر از خود ون گوگ نمی توان گفت که می گوید " من تلاشم را کرده ام که تاکید کنم ، این آدمهایی که در نور چراغ مشغول خوردن سیب زمینی هستند ، با همان دستانی که در ظرفها قرار دارد ، زمین را کنده اند و بنابراین ، این تابلو از کار سخت و اینکه چگونه غذایشان را به دست می آورند سخن می گوید" ......آری ون گوگ حق دارد ، این تابلو با آدم سخن می گوید . نورانیت و انرژی خاصی در پس چهره های زشت و زمخت کارگران موج می زند .ون گوگ به زیبایی هر چه تمام تر برشی از یک زندگی ساده و بی آلایش را به رخ انسان هایی می کشدکه در منجلاب سرمایه داری غرق شده اند .اینجا حتی خانه و اهل خانه هم بخشی از طبیعت اند. چهره ها شباهت عجیبی با سیب زمینی ها دارند ، رنگ های آبی تیره ، سبز و قهوه ای فضای داخل اتاق را به طبیعت سرد و خشن بیرون پیوند می دهد . رنگ تیره چهره ها، مدل دست ها ، سختی کار و تغذیه همیشگی سیب زمینی را القا می کند .بواقع شاید ون گوگ می خواسته با زبان تصویر بگوید که اینها از وجود خودشان تغذیه می کنند و با طبیعت بیرونشان این همان شده اند .
هیچ وقت گمان نمی کردم
روزی از تماشای فقر کسی لذت ببرم و این کاری بود که ون گوگ با من کرد .گویی بیننده در این نقاشی نه فقر بلکه تنها عشق می بیند و عشق ..این نقاشی کاری با بیننده می کند او به احترام فقر می ایستد و محو تماشای سیب زمینی خوردن انسان های فقیر میشود ، صحنه هایی که شاید هر روز می بینیم و می گذریم اما ون گوگ تو را در جای خودت میخ کوب می کند تا دیوانه وار از خوردن سیب زمینی در یک خانه محقر لذت ببری و آرزو کنی که ای کاش تو یکی از آن سوژه ها بودی .ون گوگ در این اثر فرصتی را مهیا کرده تا فراتر از هر نظریه و گفتمانی فقر را با پاکی اخلاقی آن در آمیزد .تنها ون گوگ می توانست با زبان هنر این چنین خشونتی را به نمایش بگذارد و زیبایی فقر را به تصویر بکشد.