کنکور هنر شیراز

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان
سه شنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۲۵ ب.ظ

جورجو دکریکو " سایه های اضطراب قرن"

Shirazart.blog.ir 

در سالهای پر تنش آغاز قرن بیستم ، به ویژه سال های بین دو جنگ جهانی ، هنرمندان و نقاشان زیادی، با بیان و روش نو ، در تاریخ هنر ظهور کردند و راه و نگرشی خاص از واقعیت زندگی ، و شناخت ویژه ای از ارتباط های مرموز و درونمایه های نهفته ی اشیاء و عناصر هستی را ارائه دادند .نگرش های جدید در مواردی ، تشابهاتی با بینش های گذشته را نشان می دادند اما نوع نگاه انسان به طبیعت و محیط پیرامونش ، و کیفیت تفکر و کشف اصول دگرگونه ، که در نگرش های نو نمایانده می شد ، گیرایی پیش رونده و تاثیر گذاری بدیعی را در خود داشت ؛ گویی ظاهر اشیاء و تیر گی هاو روشنی ها و بافت آن ها که سالیان زیادی مورد توجه بود .شکافته شده و درون ناشناخته و محتوای غریب آن ها بیرون ریخته می شد .همانگونه که روانکاوی و روانشناسی معاصر ، درون منزوی و تنهایی سیاه آدمی در قرن بیستم را بیرون می ریخت و گره های نگشوده و زخم های کهنه ی او را فرا روی نگاهش می نمایاند .

در همان دهه های اول بود که نظریات " روان شناسی " ، آشفتگی های نهفته و عقده های روانی از جانب زیگموند فروید، گوستاو یونگ و چند روانشناس و تحلیلگر دیگر ، مطرح می شد که بیشتر آن مباحث و اصول ، در حقیقت فرآیند روح متزلزل و مضطرب انسان معاصر بودند .بعد از مرگ فریدریش نیچه در سال ۱۹۰۰، نظرات او درباره ی " ابر انسان" ، اراده ی معطوف به قدرت و رابطه ی طبقات اجتماعی و نظرات کمابیش مشابه شوپنهاور  ، هایدگر و فیلسوفان و جامعه شناسان قبلی دیگر ، در برخوردها ، مجاورت و نظر گاه های روشنفکران ، اندیشمندان ، فرهیختگان و هنرمندان ظهور کرد .جهان به ویژه جامعه ی غرب ، آبستن تنش ها و تلاطم های گنگ و ناشناخته بود .

تکان ها نه در آغاز قرن ، بلکه بیشتر در سالهای آخر دهه ی دوم ، رخ نمودند .تناقض های نظام سرمایه داری ، آشکارتر شد و رویدادهای فاجعه آمیز در قالب جنگ ها و تصادم های خونین ، به بار آمد .بنابراین با وجود پیشرفت های مادی که در نظام سرمایه داری انحصاری حاصل شده بود ، و به رغم سیمای دگرگون شده ی زندگی در جوامع صنعتی پیشرفته  قرن جدید مبشر هیچگونه احساس آسایش و امنیتی برای انسان غربی و کل بشریت نبود ؛ و بلکه اضطراب های پیچیده و گمشدگی های مرموزی برای بشریت به ارمغان آورد که آثار آن اضطراب ها و نامردی ها، در طول قرن در بیشتر آثار ادبی ، هنری و اجتماعی او به چشم می خورد .

دکریکودر متن همین شرایط اجتماعی ، فرهنگی آغاز قرن و سال های بین دو جنگ بود که هنر پیشتاز در پی گشودن راه خود بود . روند منطقی تحول نقاشیِ پس از امپرسیونیسم ، در آستانه ی سده ی بیستم به حرکت های سریع انقلابی انجامید .قالب زبان تصویری و نوع نگاه هنرمند ، دچار تکان و دگرگونی چشمگیری شد ." به موازات این برونگری های خلاق ، با گرایش هایی در نقاشی نوین روبرو می شویم که موقعیت انسان غربی را در دنیای بیگانه ، غیر عقلانی و یکسره از هم گسیخته می نمایانند .کافی است که به نقاشی های اکسپرسیونیستی نظر افکنیم تا لرزش خشماگین هنرمندی را ببینیم که از موقعیت انسان غربی بر آشفته ولی غالباً در جستجوی علت ها به درماندگی دچار شده است .او چهره ای کریه و تحریف شده از انسان را نشان می دهد ؛ نه از آن رو که بر زشتی ها صحه می گذارد ، بلکه به این سبب که می خواهد با آنچه بَزَک شده است ، مبارزه کند ".

بیشتر مکاتب قرن بیستم ، به نوعی در این عصیان و ستیزه ، سهم داشتند که از آن میان ، نقاشان " متافیزیک" و بخصوص شخص پیشتاز آن ها ، " جورجو دکریکو "، از جایگاه خاصی برخوردارند که نه چهره ی کریه ، بلکه هیبت و شبح وهم آلود ، واخورده و طلسم شده ی انسان معاصر را در آثار خویش به تصویر می کشند .دکریکودکریکو در یکی از روزهای گرم ماه جولای ۱۸۸۸در شهر " ولُو" در یونان زاده شد .تمایلات هنری او از همان سالهای نخستین بروز نمود .کشیدن پرتره از تصاویر مجلات و چهره های آشنا ، و طراحی از روی اشیاء پیرامون ، از جمله سر گرمی او در سالهای اول کودکی بود .این گرایشات موجب شد که او به اشیاء توجه خاصی بنماید و آنها را کاوشگرانه ، برای مدتی مدید مورد مطالعه دقیق قرار دهد و پس از چندی به هر پدیده ای ، با چشمان تیزبین یک نقاش بنگرد .

دکریکو در هفده سالگی پدرش را که مهندس یک شرکت ایتالیایی مامور اجرای راه آهن در یونان بود .از دست داد؛ پدری که برای او همواره سمبلی از وقار ، فداکاری و بزرگ منشی بود .مرگ پدر ، برای روحیه گوشه گیر او بازرگانی بود که تنها می توانست یاد او را با رنگ و فضای خلوت آثارش در نماد زنده و پویای قطاری اسرار آمیز ، برای خود حفظ نماید.پس از مرگ پدر ، به همراه مادر و برادرش عازم ایتالیا شد و طی آن به شناسایی کیفیت و حالت میدان ها ، خیابان ها و آثاری پرداخت که در طول فعالیت های هنری اش ، از نشانه های بارز آثار او شدند .پس از این سفر ، راهی " موناکو" شد و در آنجا به ادامه ی تحصیل در رشته ی نقاشی در آکادمی هنرهای زیبا پرداخت .سفر برای دکریکو همانا کشف معیارهای جدید ، بیداری و تعمق بیشتر در جهان اطراف و رهایی از پیله ی تنهایی و غمگنانه ای بود که ناخواسته در پیرامون او تنیده شده بود .دکریکواو در سفرهایی خود ، دنبال نماهای وهم آلود و کنج های ناشناخته ای می گشت که مثال آنها را تنها می توانست در رویا و خواب آشفته ای دیده باشد .در میادین بزرگ و خلوت ، قلعه ها و دیوارهای سرکشیده ، که از صلابت و بلندی ، گویی سر بر ابرها می سایند .و ساختمانهای مکرری که گویی تا بی نهایت ادامه دارند ، چیزی گم کرده بود .یا سنگینی سکوت میدان ها و جرم طاقت فرسای دیوارها، چیزی از جسم و جان او و حسی از روح بغرنج او را در خود بلعیده و له و پایمال کرده بودند .

در ایتالیا به شهرهای مختلف سفر کرد ، بیشتر موزه ها و اماکن باستانی را با عطش و ولع در نوردید .در هر میدان ، خیابان و گذری که یادواره های کهن اسطوره و اصالت را در لا به لای جرزهای هر خانه ، کاشانه و کلیسایی پنهان داشت ، با نگرش منحصر به فرد خود مورد مطالعه قرار داد و در کنار آن به مطالعه ی آثار فلسفی پرداخت و بیش از همه جذب نظریات شوپنهاور، وُرینگر ، و نیچه شد .تصور او از پرده ی نقاشی به عنوان رویایی نمادین ، حتی شکل خاصی که این رویا پیدا می کند ، تا حدودی از نظرات نیچه سرچشمه می گرفت : میدانی خالی در یکی از شهرهای ایتالیا ، احتمالاً تورینو  که نیچه چند سال از عمرش را در آنجا سپری کرد .در یک بعد از ظهر غم انگیز پاییزی ، که آسمان بطرزی غیر طبیعی صاف است و سایه ها دراز ، پافشاری نیچه بر معنی تغزلی نهفته در ورای شکل ظاهر اشیای مادی نیز ، انگیزه ی بررسی متافیزیکی طبیعت بیجان توسط دکریکو بود .دکریکو

نیچه در سال ۱۸۸۸ ( سال تولد دکریکو) ، در چهل و چهار سالگی ، طی اقامتی در شهر " تورینو" ی ایتالیا ، برای دوستانش یادداشتی بدین مضمون نوشت : " همه جا آرامشی سنگین حکمفرماست و چشم اندازها و میدان ها ، با اقتدار و با شکوهند .......

قوس ورودی ها، بنظر می رسند که پاسخگوی نیاز مرموز روحی آدمی باشند ، آنچنان فراخ و گسترده که آدم را نمی فشارند .نوری شگفت انگیز ، روز پاییزی با زیبایی بی نظیر ، و شب ها همینطور زیباست ، شب ها بر روی پل یو ." 

تجلیل نیچه از جاذبه های مختلف شهرهای ایتالیا : از بناهای کهن ، از رنگ زرد و اُخرایی خانه ها ، از سکوت و آرامش حاکم بر میادین ، از رنگ نور شفق تا شکوه عصر روزهای فصل برگریزان ، بر پیوندهای عاطفی در بیان ، و به تصویر کشیدن چنین فضاهایی ، تاثیر وافر و چشمگیری داشت .اندیشه های نیچه ، در جنجال و هیاهوی فوتوریستی ، توانسته بود نقش بسزایی ایفا کند ، اما این بار بدور از آن معیارهای جنجال برانگیز ، در متانت ، آرامش خیال انگیز و بی مدعای دکریکویی متافیزیک ، موثر می افتاد.

تلاش در به تصویر کشیدن فضا و مکان و در کل ، آن نگرشی که تنها در ذهن دکریکو قرار داشت و بیگانه با معیارهای مادی و معنوی جاری بود ، او را متمایل به هنرمندانی کرد که در آثار آنان چنین چارچوبی را می یافت : ماکس کلینگر ، داوید فریدریش و آرنولد بوکلین از هنرمندانی بودند که رمز و راز نهفته در آثارشان ، موجد ایهام و ابهامی در آثار آینده ی دکریکو شد .

دکریکو در سالهای بعد از ۱۹۱۰ ، در فلورانس ، چند پرده از نقاشی های برجسته و منحصر به فرد خویش را به پایان رساند و پایه های موضوع ، پیکره نگاری ، و حالت روحی تنهایی ، غرابت و مالیخولیا را که بعدها اختصاصاً از آن وی شد ، محکم کرد .از جمله آن پرده ها ، عبارت بودند از : رمز یک بعد از ظهر پاییزی " ( که در حال حاضر ناپدید شده است )، " رمز سروش غیبی" .موضوع ( یا محیط ) ، میدان یک شهر ایتالیایی با نماهای مربوط به دوره ی رنسانس و یک تندیس یادبود می باشد .تندیس، بر اساس تندیس دانته و در میدان سانتا کروچه ی فلورانس ولی تبدیل شده به یک تندیس بی سر به شیوه ی کلاسیک ، در بسیاری از این نقاشی ها ، پشت ردای پوشیده اش را به شیوه ی پیکره های سیاه نقاشی های بوکلین ، به سمت تماشاگر چرخانده است .در پرده ی " رمز یک بعد از ظهر پاییزی " جز دو پیکره ی ردا پوش ، اثری از وجود انسان در میدان نیست .نماهای سفید ساختمان ها ، سایه ی دراز تندیس ، و آسمان صاف ، همگی از عناصر سازنده ی جو رویا هستند .حتی پرده های تیره رنگ هشتی های کلیسا ، تصور وجود چیزی مرموز را به تماشاگر القا می کنند. دکریکو

نویسنده و منتقدی در توصیف مراحل تکوین این نقاشی ، به مقاله ی چاپ نشده ای از دکریکو در سال ۱۹۱۲ استناد می کند : " در یک بعدالظهر روشن پاییزی ، روی نیمکتی در میدان سانتا کروچه ی فلورانس نشسته بودم .البته نخستین بار نبود که این میدان را می دیدم .تازه از شر یک بیماری طولانی خلاص شده بودم ، و درجه ی حساسیتم تقریباً با درجه ی حساسیت انسان رو به مرگ نداشت .....ناگهان این احساس غریب به من دست داد که این نخستین باری است که میدان مزبور را می بینم ، و از اینجا بود که ترکیب این پرده به ذهنم راه یافت .....لحظه ی مزبور به نظر من یک رمز بود ، چون کسی نمی تواند بگشایدش ، و من دوست دارم اثری را هم که حاصل این لحظه است ، یک رمز بنامم ." 

دکریکو در همان سال ها ، و سالهای بعد ، خالق فضایی شد که در پس آن ، بحران های روحی و افسردگی های روانی او مشخص بودند ؛ و از سوی دیگر ، عظمت و جبروت دنیایی که عناصر و پدیده هایش یاد آور شکوه و بزرگی یونان و روم بود که این بار در پس هاله ی غبار آلوده ای از یادها و انگاره ها ی او قرار داشتند .

این دنیای پر جذبه ، اما جدا مانده از حرکت مدوام و بی انقطاع زمان ، ثمره ی زندگی تنها و منزوی کودکی است که در اتاقهایی با دیوارهای بلند ، ورودی های قوس دار ، با حجمی از سکوت سرد و سربی اعصار ، با دیدن اشیاء و پدیده های مختلف ، در پی کشف چهره های متفاوت و دیگر گونه ای از آنها بود ، به همان سان که زندگی و حیات او نیز بدور از واقعیات کودکان دیگر بود .

بی تردید دیوارهای قطور و بلند نقاشی های دکریکو ، افق های بی انتها و آسمان صاف و مرده  ، و آدم های سنگی ناگزیر که به عملی بی تحرک ، یا ایستادنی بی اختیار محکومند ، از رسوب ها و ته نشین های ذهنی همان دوران کودکی و نوجوانی و روزهای متمادی کنکاش متفکرانه دکریکو بود که تا واپسین سالهای زندگی او از ذهن و ضمیرش می تراوید.

دکریکو

نگرش دکریکو به هنر ، در طی نخستین سالها و مهمترین مرحله ی مرحله ی فعالیتش ( دهه ی ۱۹۲۰- ۱۹۲۹) عبارت بود از بررسی موضوع ، چنانکه گویی می خواهد رمز درونی اش را از آن بیرون بکشد .کیفیت رمز آلود نقاشی او ، به گونه ای اخطار دهنده و پتک وار بر نگاه تماشاگر می نشینند که لحظاتی آدم ضربه ی سنگینی را بر دوش های خود احساس می کند. فضاها به گونه ای جادویی و سنگ شده می نماید که گویی از آفتی آسمانی یا جادویی افسانه ای خبر می دهند .ساکنین این فضاهای مرموز ، غالباً مجسمه هایی مرمرین  اند .که بر پایه های مکعب مانند ایستاده و یا به پهلو دراز کشیده اند ؛ مجسمه هایی که گویی در امتداد هستی آدم ، همواره خموش و آرام ، تنها به نقطه ای خیره شده اند که از روز ازل برایشان مقدر شده است و تا ابد نیز چنین خواهند ماند .آسمان آثار دکریکو با رنگمایه هایی از فام های آبی و سبز ، بی حضور خورشید و آسمانی صاف و آفتابی است و تنها سایه های بلند مجسمه ها ، برجها ، عمارت ها و یا آدمها یادآور زمان می شوند . در بسیاری از آثار او آدمهایی در مسافتی دور در برابر هم قرار گرفته اند ، در همرازی و ملاقاتی به درازای تاریخ .

دکریکو دارای شخصیت فوق العاده بغرنج و شگفت آوری بود . اضطراب ها و گره های روانی آو، که بیشتر ثمره ی قرن پر تلاطم ، حوادث شوم و کودکی گوشه گیرانه و تخیل بار او بود . در ژرفای وجودش در غلیان آرامی سنگینی می کرد و او را هر از گاهی به بحران افسردگی و نا آرامی نا شناخته ی روحی می کشاند ، اما او بیشتر مواقع ، برای گریز از این بحران ، به نقاشی و کشیدن پرده های پر صلابت و رازناک رو می کرد .دکریکو همواره به شالوده ی متافیزیکی نقاشی هایش اشاره می کرد .و منظورش از این اصطلاح ، تلویحاً خصوصیاتی چون ، غرابت ، شگفتی ، و تاثیر ضربتی بود .

" نقاشی متافیزیک ، نه شیوه ای نو در نقاشی ؛ بلکه صرفاً طرز نگرشی جدید به اشیاء بود .این دسته از نقاشان ، که دکریکو سر آمد آن ها بود .جهان اشیاء را همچون جهانی بیگانه و رمز آلود ‌تجربه می کردند .به نظر آنان ، در سکون یک شیئی بی جان چیزی اضطراب انگیز وجود داشت که بر عواطف آدمی سخت اثر می گذارد .هر شیئی قدیمی و متروک  آنگاه که نگاهی بر آن می افتاد ، زبان می گشود و کیفیت تغزلی و جادویی اش را به گوش شنوا می رسانید .اگر شیئی نادیده انگاشته شده از این دست ، به اجبار منفرد می شد ، یعنی ارتباط ها و تاثیر محیطش را از دست می داد ، و یا حتی به طرزی ریشخند آمیز در جوار اشیائی کاملاً غیر مرتبط قرار می گرفت ، بارز بودن و حقانیت اش را در زمینه ای دیگر اثبات می کرد و خود را در حالتی درک ناشدنی ، غریب و راز گونه می نمود .دکریکو

نقاشان متافیزیکی بر آن بودند که به این تجربه ی غیر متداول اشیاء بیانی تصویری دهند .آن ها ، به قول دکریکو ، بر این نکته پای می فشردند که " فلان حالت توضیح ناپذیر می تواند در پس یا پیش شیء نقاشی شده ، وصف شده و یا مجسم شده ، وجود داشته باشد ، ولی بیش از همه در درون خود شئیی یافت می شود ."  " ذهن حساس نوین ، دقیقاً به همین اشیاء " عادی " متروک و نادیده انگاشته شده ، واکنش نشان می داد ." کارلو کارا " شخصیت دوم مکتب متافیزیکی ، می گوید : چیزهای عادی ، حالتی ساده و بی پیرایه را آشکار می کنند که به کیفیت والاتر و مرموز هستی ، اشاره دارد و راز نهان شکوهمند ی هنر به شمار می رود ."

دکریکو در سال ۱۹۱۷ در یک صومعه ی شهر " فرارا" ( در ایتالیا) ، که به بیمارستان نظامی زمان جنگ بدل شده بود ، با " کارا " ملاقات کرد . در واقع مکتب متافیزیکی ، محصول این دیدار بود . دکریکو از ۱۹۱۵ در بیمارستان مزبور کار می کرد و کارا برای درمان اختلال عصبی به آنجا اعزام شده بود ‌.در آن زمان " کارا " سی و شش ساله و از سردمداران فوتوریسم بود و دکریکو نیز بیست و نه سال داشت و معروفیتی در پاریس کسب کرده بود .به زودی دو هنرمند با یکدیگر دوست شدند ، و با استفاده از اتاق های خالی صومعه ، چند ماهی را در کنار هم به نقاشی کردن گذراندند .

بی شک ، جنگ و التهاب های ناشی از آن ، مهمترین عامل در شکل گیری این مکتب بود ‌.اما جو خودِ شهر " فرارا " نیز در این امر اثر داشت .فرارا، به گفته دکریکو این " متافیزیکی ترین شهرها" ، با میدان های وسیع متروک که زیر سایه های بلند ، مجسمه های یاد بود خفته بودند ، تقارن جادویی نقشه عمومی شهر ، بناهای غم انگیز ش که با نقاشی های سده ی پانزدهم تزئین شده بودند ؛ همه ی اینها می توانست برای غرق شدن در جادوی اشیاء انگیزه ای باشند .دکریکو

نقاشان متافیزیکی بر این باورند که خرد آدمی ، اشیاء روزمره را ، بر حسب سودمندی شان می سنجد ، اما چیزهای متروک ، زندگانی پر از رمزی ، خارج از حیطه ی ارزیابی های منطقی ، دارند .

دکریکو می گفت : " چیزی که منطق فعالیت های عادی و زندگی های معمول ما را می سازد ، زنجیره ای بی انتها از خاطره های ما درباره ی وابستگی هایمان با اشیاء است ." 

دکریکو در آثار خویش ، به عمد چنین وابستگی و ارتباط را قطع می کرد تا در پناه این بی ارتباطی بین اشیاء به حلاوت و تسلی خاطر خود دست یابد ، و حتی وحشت و حیرت او از اینهمه از هم گسیختگی اشیاء مرور همان کابوس های انسان تب زده ای است که با تکرار آن ، روح افسرده و گاه خود آزار خویش را التیام می بخشید .

او با کنار هم قرار دادن اشیاء و عناصر نامانوس ، فضایی را تشکیل می دهد که دیگر آن فضای یکپارچه و ملموس نیست ، بلکه فضایی آشنا و در عین حال بیگانه است ، فضایی مادی ، زمینی و در عین حال اثیری ؛ ماوراءطبیعی و متافیزیک است .

آثار دکریکو ، به ویژه طبیعت بیجان های او ، گامی فراتر در ارتباط اشیاء نامرتبط است : آدم هایی که حتی در بیان و تصویر کردن آن ها ، بگونه ی نوعی معما ، ارتباط منطقی اجزاء آن  از هم دریده شده است .ردیفی از اشیاء که اصلاً عملکرد و سنخیت آن ها مشخص نیست .کمد و قفسه هایی که شاید هیچگاه به عنوان کمد و قفسه مورد استفاده قرار نگرفته اند .اشکال هندسی منظم و نامنظم ، پارچه های چین دار ، هجوم اشکال تیز و برنده ی هندسی و غیر هندسی ، دست‌کش لاستیکی ، مجسمه ، توپ ، ماهی ، پرچم های بی نشان و بی هویت ، صفحه ی شطرنج ، سنگ های تخم مرغی شکل ، نقشه های جغرافیا با عرض و طول خیالی ، وسایل ماهیگیری ، ابزار و وسایل خیاطی و انبوهی از پدیده های غیر قابل شناسایی ، هر کدام گوشه و قسمتی از ترکیب بندی های بدیع و وهم انگیز او را شامل می شوند.دکریکو

در نقاشیهای دکریکو ، اندازه ها و تناسبات معماری ، بدور از معیارهای واقعی است ؛ تناسبات اغراق شده ی ساختمان ها و سایه های تند آن ها ، تشکیل فضایی را می دهند که بیمار تب زده ای در کابوس های پریشان و اضطراب آور گاه و بیگاه خود می بیند .اشکال هندسی ، به ویژه تاقی های نیم دایره در مدخل ساختمان ها ، که در دوره هایی از معماری روم و یونان از اجزای مهم آن به شمار می رفت و شکل هندسی مثلث ، نوعی حس نا آرامی و ترس را القاء می کنند .

صفت های مورد استفاده ی دکریکو ؛ اغلب تاریکی ، غم ، اضطراب و نور غروب است ، پدیده هایی که در طول زندگی اش ، همواره ملازم و همدم او بودند ، دیده ها و یادهای دوران های دور که با رنگ ها و فضای دلهره آور و معمایی آثار او متجلی شده اند .آثاری که در سکوت و سکون مجسمه های سنگی و سایه های تیره و کشدار ، حس غریب تماشای یک تشییع جنازه در بعد از ظهر روز تعطیل را بر می انگیزد .گویی چند لحظه ای بیش نیست که عزاداران سیاهپوش ، به دنبال کالسکه ای که بوی گل و جنازه می دهد ، از تابلو خارج شده اند.و تنها کسی که به مسیر خالی آنان ، خیره شده است همان دکریکو است که قلم مو و تخته رنگ بدست ، در حیرت سنگین خود فرو رفته است .

در پرده ی " اندوه لایتناهی " دو پیکره ی کوچک اندام به چشم می خورند که در پای برج بزرگ یک میدان از هم جدا شده اند .سایه ی سیاه یک ساختمان ستون بندی شده ، پیش زمینه ی پرده را پوشانده است ، محوطه ای که دو پیکره در آن ایستاده اند ، با نور درخشانی روشن شده است ؛ گویی نور جرقه ی آسمانی ، ناگهان برایشان تابیده است در گوشه ای نیز ، سایه ای ناشناخته و اسرار آمیز ، دیده می شود .دکریکو در این اثر ، بخش بزرگی از واژگانی را پی ریزی کرد که بعدها سوررئالیستها  در برابرش واکنش نشان دادند : تقارن های توصیف ناپذیر شامل عناصر متضاد نامتناهی و بی نهایت کوچک ، نور درخشان و سایه ی تیره ( غالباً ناهماهنگ با منبع نور ) ، و فضاهای خالی سرشار از تهدید ناشناخته .در این اثر، سایه های خاکستری تیره  ، تخت و مات ، و سبزهای تند ، قهوه ای ها و اُخزایی های سیر ، با درخشش رنگ زیرین و زردها ی مات قسمت های بالایی ، تضاد شدید و اثر گذاری را بوجود می آورند .

از بین انبوه آثار دکریکو ، به پرده ی " روزهای التهاب ( بی قراری ) آور" ( یا الهه های گناهکار ) می توان اشاره کرد . که در زمره ی آثاری است که عقاید خاص و نگاه نافذ دکریکو را به روشنی نشان می دهد .در این نقاشی که در سال ۱۹۱۶ نقاشی شده ، هنرمند ، تصویرها و یادمان های ذهنی دیگری را با هم ترکیب می کند .موزها ( الهه های نه گانه نگهبان و مشوق شعر ، موسیقی ، رقص ، تاریخ و دیگر رشته های علم و هنر ، جملگی دختران رئوس  به صورت پیکره های ردا پوشیده ای نشان داده شده اند : پیکره ی سمت چپ با ردای ستون دارش  و در حالی که پشت به تماشاگر ایستاده ، سر مجسمه ی یک خیاط را دارد ، پیکره ی میانی ، با دستان در هم بسته نشسته و سر مجسمه وارش را به آرامی کنار خود گذاشته است . در میان زمینه ی سایه گرفته نیز ، یک تندیس کلاسیک وار به چشم می خورد .تمام پیکره ها روی سکویی قرار گرفته اند که به ساختمانی در زمینه و یک کارخانه ختم می شود .آرامش و حالت طبیعی موزها،از عناصر مخصوصاً بی قراری آور در این پرده به شمار می رود .موزها با آنکه از عناصری چنین ناسازگار ساخته شده اند ، موجودات صاحب ادراک به نظر می رسند و در محیط خویش احساس آرامش می کنند ." نقاشی های مهم دکریکو در دوره اقامت اش در فرارا .۱۹۱۵ تا ۱۹۱۹ .نقطه اوج رویاهای این هنرمند با موضوع تنهایی و اندوه غربت ، ترس او از عنصر نا شناخته  پیش بینی آینده و واقعیت نهفته در ورای این واقعیت مادی بودند ؛ دکریکو خودش را یک سروش می دانست که بسان قدیسان رویابین ، موضوعات وهم آلود بر او الهام می شد .منتقدین و تحلیل گرانی ، نیروی رویا بینی وی را نتیجه ی تغییرات وضع جسمانی و دگرگونی های روحی او ، بیشتر در دهه ی بیست ، دانسته اند .نقاشان متافیزیک با پدید آوردن تقارن های گوناگون شگفتی آور و ضربتی ، یک جو آمیخته به غرابت و گاه حتی آمیخته به ترس و هراس آفریدند .آن ها در تلاش برای پیدا کردن مضمونی نو ، نخستین گام سنجیده و آگاهانه را برای هنرمندانی برداشتند که از آن زمان تا کنون به کاوش در امکانات بیان به کمک  عناصر شهودی و غیر منطقی پرداخته اند .

در سالها و دهه های بعد ، هنرمندان زیادی تحت تاثیر هنر متافیزیک ، به ویژه آثار شخص دکریکو ، قرار گرفتند :" ماریو سیرونی" .از نقاشان ایتالیایی متاثر از فوتوریسم .در عرصه ی اکسپرسیونیسم ، فضای غم انگیز و دلهره آوری از جامعه صنعتی را عیان ساخت .همانگونه که " جرح گروس" در آلمان ، در حمله به سرمایه داری ، به بیان آدم های منزوی ، تنها و مفلوک و گرفتار این جامعه دست یازیده بود ؛ جامعه ای که بر علیه آن ، عملاً نیز سر به شورش گذارده بود .اما بیشترین تاثیرات از آن هنرمندانی چون " ماکس ارنست " ، " رنه ماگریت " ، ایو تانگی" و " سالوادور دالی " بود که با الهام از محتویات آثار دکریکو ، هر کدام به سبک شخصی و منحصر به فردشان ، پایه های مکتب سوررئالیسم را استوار ساختند .

دکریکو پس از سالهای دهه ی ۱۹۲۰ ، یعنی درست زمانی که تدریجاً به عنوان پیشگام جنبش های نو در بسیاری از کشورهای اروپا و آمریکا ، شناخته می شد ، ناگهان بر ضد نقاشی خودش جهت گیری کرد .او پس از یک دوره سرگردانی و سالها کپیه برداری سفارشی از نقاشیهای سابق خویش ، به نوعی کلاسیسم آکادمیک روی آورد و از آن زمان تا اواخر عمر ، این شیوه را رها نکرد .او عملاً آثار اولیه اش را نفی نکرد ، چون به شهرت خویش می بالید و سخت با دستاوردهایش سرگرم بود .

دکریکو در سالهای ۱۹۳۰- ۱۹۲۹ و بعد ، در پاریس ، جدا از نقاشی و ارائه آثارش در نمایشگاههای مختلف ، دست به فعالیتهای هنری گوناگون زد .با بعضی از مجلات هنری ، همکاریهای کوتاه مدتی پیدا کرد ، مواردی نیز ، صحنه هایی برای باله طراحی کرد .صحنه پردازیهای دکریکو برای باله ، با موفقیت همراه بود و پس از آن اجراهای دیگری در اُپراهای پاریس ، لندن و برلین به همراه داشت .اما هیچکدام  از این فعالیت ها ، او را آرام و راضی نمی کردند و بدین جهت او سعی می کرد به رغم موانع ، بحران ها و سردر گمی هایش ، بیشترین فعالیت خود را متوجه نقاشی کند .دکریکو ، سالهای آخر عمر خود را در رم اقامت گزید و تا پایان عمر ۱۹۷۸ ، به فعالیت های مختلف هنری خود ادامه داد . او تقریباً در همه ی سالهای عمر نود ساله ی خویش ، در پی تحول کارکردی ، بیانی پویا و زبان نو در هنر خویش بود . هر چند که این تلقی و انتظار ، در موارد زیادی ، فزون خواهانه بنظر می رسید و دغدغه ها و بحرانها ی او را بیشتر دامن می زد ، بحران هایی که پیشینه ی ریشه داری در وجود او داشتند و تشدیدشان حاصل ناسازگاری و تضادهای نگرشی او با رابطه ها و معیارهای زمان زیستن اش ، و برخاسته از ذهنیت متلاطم نهفته در ضمیر او بود .اما دکریکو با همه ی تضادی که با جهان حیات خویش داشت ، خود آیینه ای درخشان از حوادث زمان خود بود .نا آرامی ، گمگشتگی و تنهایی انسان معاصر ، در آثار او جلوه ای عریان ، نیشدار و تلخ دارند .انسانی که در میدان های خلوت و دهان گشاده ، در نا کجا آباد وهم آلود ، در میان دیوارهای قطور و بلند خود ساخته اش ، زندانی ، و " سنگ شده ی " طلسمی است .که خود خوانده است . 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی