کنکور هنر شیراز

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۳۰۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تاریخ هنر» ثبت شده است

Shirazart.blog.ir 

" بگذار زخمت را لمس کنم تا ایمانم جاری شود "

* کاراواجو نقاش بزرگ همه ی دوران در شاهکارش" توماس شکاک"  این روایت مکاشفه را تصویر  کرده است .او زمینه را سیاه کرده تا بدن مسیح از تعین تاریخ رها شود .و با امر نامتناهی گره بخورد .بدنی که سوژه حقیقت است و مرگ را به زانو انداخته است .فیگوری یگانه که رخ داد را ممکن کرده همان بدنی که پُولُس رسول،ایمان به آن را تنها راه رستگاری می دانست : هر کس به رستاخیر ایمان بیاورد ، رستگار می شود.

کاراواجو فیگور توماس و دو حواری دیگر را در هم می تند .و آن ها را همچون پیکری واحد در برابر بدن مسیح قرار می دهد : تقابلی از ابژه - سوژه ، به دست مسیح نگاه کنید که دست توماس را گرفته و آن را در زخمش فرو می کند.دستانی که شک را به ایمان ، تاریکی را به نور و هبوط را به رستگاری پیوند می زند . بدن مسیح قوی و پر صلابت است و هیچ نشانی از مرگ ندارد و چشمان حواریون چنان بر زخم خیره مانده که تمام انرژی تماشاگر را بر آن متمرکز می کند  .زخمی که فقدان را کنار زده و حقیقت را حاضر کرده است.در چهره مسیح رنج عمیق  ، رنجی از سر رضایت بازنمایی شده ، این همان رنجی است که تاوان گناه انسان را می دهد .بدنی که از مرگ به زندگی بازگشته و با نه گفتن به عقل و تجربه و بر هم زدن وضعیت سوژه دوپاره را همچون آن زخم عمیق که بدن را دوپاره کرده ، متولد کرده است . سوژه ای که پولس رسول به میانجی آن عقل یونانی و شرع یهودی را در هم می شکند .

توماس دستش را در حقیقت فرو برده و پیراهنش دو پاره شده ، زخمی که بدن مسیح را دوپاره کرده نقطه ایمان است .نقطه ای که می توان بر آن دست گذاشت و دوپاره شد .از تاریکی و تکرار بدر آمد و در نور و سوژه گی با حقیقت یگانه شد .حقیقتی که نا متناهی است و از دل تاریخ بیرون می افتد.به عقل نه می گوید و نظمی نوین را نوید می دهد .

بدن مسیح در نقاشی کاراواجو نماد حقیقت است و زخم رخدادی است که از آغوش مرگ باز گشته و زندگی دوباره را ممکن کرده است. بدنی پس از رستاخیز

این زخم تازه است که می توان بر آن انگشت گذاشت  و از دوپارگی حقیقت به یقین رسید ، سوژه شد و از ایمان و عمل سخن گفت .زخمی که پوسته را کنار می زند تا حقیقت عریان شود .بدن مسیح در نقاشی کاراواجو بدنی در خدمت بازنمایی نیست بدنی در چرخه زوال و تکرار نیست .این بدنی است که نظم را بر هم زده و نشان می دهد که حقیقت چگونه از دایره ی تجربه و تکرار بیرون است .بدنی پس از مرگ و فقدان

کاراواجو نگاه توماس را به بیرون قاب پرتاب کرده است .نگاهی که به میانجی ایمان از زمان بیرون افتاده و نگاه مسیح که درون قاب بر رنجهایش آرام گرفته و خطوط پیشانی توماس  که به شدت در هم گره خورده و برآمده و آرام آرام در پیشانی دو حواری دیگر باز و محو می شود .این خطوط شک است که در هم می شکند و در یقین محو می گردد.

کاراواجو نقاشی نمی کند، او همچون مسیح هر بار از میان مردگان بر می خیزد تا حقیقتی دیگر را متولد کند .تماشای نقاشی او تماشای رخ داد است .رخدادی که وضعیت را بر هم می زند تا سوژه متولد شود .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۷ ، ۲۲:۰۷
زهرا جوکار

Shirazart.blog.ir 

" موج بزرگ کاناگاوا" --- اثر : کاتسوشیگا هوکوسایی---۱۸۲۹-۱۸۳۲

  کاتسو هوکوسایی (۱۷۶۰-۱۸۴۹) نقاش مشهور ژاپنی و به نوعی نماد 

هنرهای بصری ژاپن به شمار میرود .( نقاشی معروف " موج بزرگ کاناگاوا" اثر کاتسو هوکوسایی)قدرت اقیانوس را در نقاشی دو بعدی ساده که به شکل فریبنده ای ساده و خیره کننده است ، به تصویر می کشد .کنک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۷ ، ۱۵:۴۵
زهرا جوکار

Shirazart.blog.ir 

د ریافت
حجم: 2.37 مگابایت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۲۲
زهرا جوکار

Shirazart.blog.ir 

* ماسک "پنده " ترکیبی از انسان و گاو وحشی است .این ماسک از اهالی " پنده کاسایی" بر گرفته شده است .این ماسک با شبکه های مثلثی حکاکی شده که اغلب با رنگدانه های تیره و روشن برای ایجاد اثری شطرنجی تزیین شده است .صورتک مذکور در طول مراسمات آیینی برای برقراری ارتباط با ارواح استفاده می شود .اهالی " پنده " معتقدند که شرایط مثبت و منفی ارواح نیاکان خود ، تاثیر ویژه ای در کیفیت زندگی اشان دارد .مردم " پنده" بیشتر کشاورزانی هستند که توسط شکار و ماهیگیری رژیم غذایی خود را دنبال می کنند .آن ها در منطقه ی جنوب غربی جمهوری دموکراتیک کنگو در امتداد رودخانه های " لوآنگو " و کاسایی زندگی می کنند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۷ ، ۲۱:۰۳
زهرا جوکار

Shirazart.blog.ir


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۷ ، ۱۰:۰۳
زهرا جوکار

Shirazart.blog.ir 

* آرت دکو در واقع نه یک جنبش بلکه بیشتر یک گرایش در زمینه ی طراحی بود .این گرایش در دهه ی ۱۹۲۰ در فرانسه ظهور یافت ، اما در دهه ی ۱۹۳۰ به صورت کاملاً دو رگه در بریتانیا و آمریکا رواج یافت .این گرایش نام خود را از " نمایشگاه هنرهای تزئینی و صنعتی پاریس ۱۹۲۵" اخذ کرد ( آرت دکو مخفف هنرهای تزئینی است )، نمایشگاهی که در آن سبک آرت دکو در افراطی ترین حالت خود به نمایش در آمد .با این همه ریشه های این گرایش متفاوت بود .آرت دکو تاثیر زیادی از جنبش های کوبیسم و فتوریسم گرفت ، ولی به همان اندازه نیز از باله روسی ، فرم های هنری آفریقایی و دیگر هنرهای مناطق غیر اروپایی به ویژه هنر مصری و نیز طرح های پیشروان نخستین نسل مدرنیست ها همچون یوزف هدفمان  ، فرانک لوید رایت آدولف لوس تاثیر پذیرفت .آرت دکو عمدتاً سبکی تجملی بود و از مواد پر هزینه و گرانی چون عاج ، مینا ، ساغری و آبنوس بهره میگیرد .از نظر شیوه ی پرداخت نیز مبلمان ، محصولات و معماری آرت دکو نوعی کلاسی سیسم افراطی و دگرگون شده را به نمایش می گذارد که در آن فرم های راست خط و مستقیم به وفور استفاده می شود و اساساً فاقد تزئینات است .مبلغین و پیشروان اصلی آرت دکو، عبارتند از ژاک امیل رولان  رنه لالیک، ژان دوناند ‌و نیز کاساندره که طرح های گرافیکی وی هم به لحاظ سبک کلاسی سیسم آن و هم به لحاظ تاثیر قوی فوتوریستی و کوبیستی آن برجسته و چشمگیر است .با این وجود آرت دکو صرفاً یک سبک تجملی نبود و برای مثال در بسیاری از سالن های عمومی سینماهای ادئون که در خلال دهه ی ۱۹۳۰ در بریتانیا و آمریکا افتتاح شدند به کار گرفته شد و خود شیوه ای در خلق جلوه های پر زرق برق و با هزینه ی نسبتاً پایین بود .شیوه ای که در آن از موادی چون کرومیوم ، شیشه های رنگی و بتون نقاشی شده بسیار استفاده می شد و به عنوان سبک ادئون معروف شد .زرق و برق ارزان قیمت آن را به مثابه ی تلاشی در جهت فراهم ساختن نوعی پادزهر برای مقابله با دشواری های عمومی اقتصادی آن دهه ارزیابی و تفسیر کردند .مواد جدیدی همچون با کلیت نیز به خوبی می توانست در این سبک به کار برده شود .به علت فقدان تزئینات مدل سازی و قالب گیری آن آسان بود و به علاوه زیبایی ظاهری با کلیت ( که هم به صورت مات و هم بافت دار ساخته می شد ) برای محصولات جدیدی همچون رادیو فراوان مورد بهره برداری قرار گرفت .

در مجموع آرت دکو یک سبک صنعت گرانه بود .ظهور آن در نمایشگاه ۱۹۲۵ پاریس نیز به جهت افراطی بودن آثار آن ، نقدهای زیادی را به ویژه ازسوی طراحان متاثر از مدرنیسم برانگیخت .در سال های دهه ی ۱۹۶۰ نیز بار دیگر گرایش به سمت آرت دکو رواج یافت .این امر تا حدی به علت واکنش های تند و گستاخانه بر علیه جنبش مدرن بود ( با این حال آرت دکو آن گونه که در آثار کسانی چون ایلین گری و حتی طرح های لوکوربوزیه مشاهده می شود ، دارای مشترکاتی با مدرنیسم است.) بعدها ویژگی های این سبک به طور عمده در آثار پست مدرنیستی مورد تقلید قرار گرفت. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۷ ، ۱۵:۲۵
زهرا جوکار

Shirazart.blog.ir 

در سالهای پر تنش آغاز قرن بیستم ، به ویژه سال های بین دو جنگ جهانی ، هنرمندان و نقاشان زیادی، با بیان و روش نو ، در تاریخ هنر ظهور کردند و راه و نگرشی خاص از واقعیت زندگی ، و شناخت ویژه ای از ارتباط های مرموز و درونمایه های نهفته ی اشیاء و عناصر هستی را ارائه دادند .نگرش های جدید در مواردی ، تشابهاتی با بینش های گذشته را نشان می دادند اما نوع نگاه انسان به طبیعت و محیط پیرامونش ، و کیفیت تفکر و کشف اصول دگرگونه ، که در نگرش های نو نمایانده می شد ، گیرایی پیش رونده و تاثیر گذاری بدیعی را در خود داشت ؛ گویی ظاهر اشیاء و تیر گی هاو روشنی ها و بافت آن ها که سالیان زیادی مورد توجه بود .شکافته شده و درون ناشناخته و محتوای غریب آن ها بیرون ریخته می شد .همانگونه که روانکاوی و روانشناسی معاصر ، درون منزوی و تنهایی سیاه آدمی در قرن بیستم را بیرون می ریخت و گره های نگشوده و زخم های کهنه ی او را فرا روی نگاهش می نمایاند .

در همان دهه های اول بود که نظریات " روان شناسی " ، آشفتگی های نهفته و عقده های روانی از جانب زیگموند فروید، گوستاو یونگ و چند روانشناس و تحلیلگر دیگر ، مطرح می شد که بیشتر آن مباحث و اصول ، در حقیقت فرآیند روح متزلزل و مضطرب انسان معاصر بودند .بعد از مرگ فریدریش نیچه در سال ۱۹۰۰، نظرات او درباره ی " ابر انسان" ، اراده ی معطوف به قدرت و رابطه ی طبقات اجتماعی و نظرات کمابیش مشابه شوپنهاور  ، هایدگر و فیلسوفان و جامعه شناسان قبلی دیگر ، در برخوردها ، مجاورت و نظر گاه های روشنفکران ، اندیشمندان ، فرهیختگان و هنرمندان ظهور کرد .جهان به ویژه جامعه ی غرب ، آبستن تنش ها و تلاطم های گنگ و ناشناخته بود .

تکان ها نه در آغاز قرن ، بلکه بیشتر در سالهای آخر دهه ی دوم ، رخ نمودند .تناقض های نظام سرمایه داری ، آشکارتر شد و رویدادهای فاجعه آمیز در قالب جنگ ها و تصادم های خونین ، به بار آمد .بنابراین با وجود پیشرفت های مادی که در نظام سرمایه داری انحصاری حاصل شده بود ، و به رغم سیمای دگرگون شده ی زندگی در جوامع صنعتی پیشرفته  قرن جدید مبشر هیچگونه احساس آسایش و امنیتی برای انسان غربی و کل بشریت نبود ؛ و بلکه اضطراب های پیچیده و گمشدگی های مرموزی برای بشریت به ارمغان آورد که آثار آن اضطراب ها و نامردی ها، در طول قرن در بیشتر آثار ادبی ، هنری و اجتماعی او به چشم می خورد .

دکریکودر متن همین شرایط اجتماعی ، فرهنگی آغاز قرن و سال های بین دو جنگ بود که هنر پیشتاز در پی گشودن راه خود بود . روند منطقی تحول نقاشیِ پس از امپرسیونیسم ، در آستانه ی سده ی بیستم به حرکت های سریع انقلابی انجامید .قالب زبان تصویری و نوع نگاه هنرمند ، دچار تکان و دگرگونی چشمگیری شد ." به موازات این برونگری های خلاق ، با گرایش هایی در نقاشی نوین روبرو می شویم که موقعیت انسان غربی را در دنیای بیگانه ، غیر عقلانی و یکسره از هم گسیخته می نمایانند .کافی است که به نقاشی های اکسپرسیونیستی نظر افکنیم تا لرزش خشماگین هنرمندی را ببینیم که از موقعیت انسان غربی بر آشفته ولی غالباً در جستجوی علت ها به درماندگی دچار شده است .او چهره ای کریه و تحریف شده از انسان را نشان می دهد ؛ نه از آن رو که بر زشتی ها صحه می گذارد ، بلکه به این سبب که می خواهد با آنچه بَزَک شده است ، مبارزه کند ".

بیشتر مکاتب قرن بیستم ، به نوعی در این عصیان و ستیزه ، سهم داشتند که از آن میان ، نقاشان " متافیزیک" و بخصوص شخص پیشتاز آن ها ، " جورجو دکریکو "، از جایگاه خاصی برخوردارند که نه چهره ی کریه ، بلکه هیبت و شبح وهم آلود ، واخورده و طلسم شده ی انسان معاصر را در آثار خویش به تصویر می کشند .دکریکودکریکو در یکی از روزهای گرم ماه جولای ۱۸۸۸در شهر " ولُو" در یونان زاده شد .تمایلات هنری او از همان سالهای نخستین بروز نمود .کشیدن پرتره از تصاویر مجلات و چهره های آشنا ، و طراحی از روی اشیاء پیرامون ، از جمله سر گرمی او در سالهای اول کودکی بود .این گرایشات موجب شد که او به اشیاء توجه خاصی بنماید و آنها را کاوشگرانه ، برای مدتی مدید مورد مطالعه دقیق قرار دهد و پس از چندی به هر پدیده ای ، با چشمان تیزبین یک نقاش بنگرد .

دکریکو در هفده سالگی پدرش را که مهندس یک شرکت ایتالیایی مامور اجرای راه آهن در یونان بود .از دست داد؛ پدری که برای او همواره سمبلی از وقار ، فداکاری و بزرگ منشی بود .مرگ پدر ، برای روحیه گوشه گیر او بازرگانی بود که تنها می توانست یاد او را با رنگ و فضای خلوت آثارش در نماد زنده و پویای قطاری اسرار آمیز ، برای خود حفظ نماید.پس از مرگ پدر ، به همراه مادر و برادرش عازم ایتالیا شد و طی آن به شناسایی کیفیت و حالت میدان ها ، خیابان ها و آثاری پرداخت که در طول فعالیت های هنری اش ، از نشانه های بارز آثار او شدند .پس از این سفر ، راهی " موناکو" شد و در آنجا به ادامه ی تحصیل در رشته ی نقاشی در آکادمی هنرهای زیبا پرداخت .سفر برای دکریکو همانا کشف معیارهای جدید ، بیداری و تعمق بیشتر در جهان اطراف و رهایی از پیله ی تنهایی و غمگنانه ای بود که ناخواسته در پیرامون او تنیده شده بود .دکریکواو در سفرهایی خود ، دنبال نماهای وهم آلود و کنج های ناشناخته ای می گشت که مثال آنها را تنها می توانست در رویا و خواب آشفته ای دیده باشد .در میادین بزرگ و خلوت ، قلعه ها و دیوارهای سرکشیده ، که از صلابت و بلندی ، گویی سر بر ابرها می سایند .و ساختمانهای مکرری که گویی تا بی نهایت ادامه دارند ، چیزی گم کرده بود .یا سنگینی سکوت میدان ها و جرم طاقت فرسای دیوارها، چیزی از جسم و جان او و حسی از روح بغرنج او را در خود بلعیده و له و پایمال کرده بودند .

در ایتالیا به شهرهای مختلف سفر کرد ، بیشتر موزه ها و اماکن باستانی را با عطش و ولع در نوردید .در هر میدان ، خیابان و گذری که یادواره های کهن اسطوره و اصالت را در لا به لای جرزهای هر خانه ، کاشانه و کلیسایی پنهان داشت ، با نگرش منحصر به فرد خود مورد مطالعه قرار داد و در کنار آن به مطالعه ی آثار فلسفی پرداخت و بیش از همه جذب نظریات شوپنهاور، وُرینگر ، و نیچه شد .تصور او از پرده ی نقاشی به عنوان رویایی نمادین ، حتی شکل خاصی که این رویا پیدا می کند ، تا حدودی از نظرات نیچه سرچشمه می گرفت : میدانی خالی در یکی از شهرهای ایتالیا ، احتمالاً تورینو  که نیچه چند سال از عمرش را در آنجا سپری کرد .در یک بعد از ظهر غم انگیز پاییزی ، که آسمان بطرزی غیر طبیعی صاف است و سایه ها دراز ، پافشاری نیچه بر معنی تغزلی نهفته در ورای شکل ظاهر اشیای مادی نیز ، انگیزه ی بررسی متافیزیکی طبیعت بیجان توسط دکریکو بود .دکریکو

نیچه در سال ۱۸۸۸ ( سال تولد دکریکو) ، در چهل و چهار سالگی ، طی اقامتی در شهر " تورینو" ی ایتالیا ، برای دوستانش یادداشتی بدین مضمون نوشت : " همه جا آرامشی سنگین حکمفرماست و چشم اندازها و میدان ها ، با اقتدار و با شکوهند .......

قوس ورودی ها، بنظر می رسند که پاسخگوی نیاز مرموز روحی آدمی باشند ، آنچنان فراخ و گسترده که آدم را نمی فشارند .نوری شگفت انگیز ، روز پاییزی با زیبایی بی نظیر ، و شب ها همینطور زیباست ، شب ها بر روی پل یو ." 

تجلیل نیچه از جاذبه های مختلف شهرهای ایتالیا : از بناهای کهن ، از رنگ زرد و اُخرایی خانه ها ، از سکوت و آرامش حاکم بر میادین ، از رنگ نور شفق تا شکوه عصر روزهای فصل برگریزان ، بر پیوندهای عاطفی در بیان ، و به تصویر کشیدن چنین فضاهایی ، تاثیر وافر و چشمگیری داشت .اندیشه های نیچه ، در جنجال و هیاهوی فوتوریستی ، توانسته بود نقش بسزایی ایفا کند ، اما این بار بدور از آن معیارهای جنجال برانگیز ، در متانت ، آرامش خیال انگیز و بی مدعای دکریکویی متافیزیک ، موثر می افتاد.

تلاش در به تصویر کشیدن فضا و مکان و در کل ، آن نگرشی که تنها در ذهن دکریکو قرار داشت و بیگانه با معیارهای مادی و معنوی جاری بود ، او را متمایل به هنرمندانی کرد که در آثار آنان چنین چارچوبی را می یافت : ماکس کلینگر ، داوید فریدریش و آرنولد بوکلین از هنرمندانی بودند که رمز و راز نهفته در آثارشان ، موجد ایهام و ابهامی در آثار آینده ی دکریکو شد .

دکریکو در سالهای بعد از ۱۹۱۰ ، در فلورانس ، چند پرده از نقاشی های برجسته و منحصر به فرد خویش را به پایان رساند و پایه های موضوع ، پیکره نگاری ، و حالت روحی تنهایی ، غرابت و مالیخولیا را که بعدها اختصاصاً از آن وی شد ، محکم کرد .از جمله آن پرده ها ، عبارت بودند از : رمز یک بعد از ظهر پاییزی " ( که در حال حاضر ناپدید شده است )، " رمز سروش غیبی" .موضوع ( یا محیط ) ، میدان یک شهر ایتالیایی با نماهای مربوط به دوره ی رنسانس و یک تندیس یادبود می باشد .تندیس، بر اساس تندیس دانته و در میدان سانتا کروچه ی فلورانس ولی تبدیل شده به یک تندیس بی سر به شیوه ی کلاسیک ، در بسیاری از این نقاشی ها ، پشت ردای پوشیده اش را به شیوه ی پیکره های سیاه نقاشی های بوکلین ، به سمت تماشاگر چرخانده است .در پرده ی " رمز یک بعد از ظهر پاییزی " جز دو پیکره ی ردا پوش ، اثری از وجود انسان در میدان نیست .نماهای سفید ساختمان ها ، سایه ی دراز تندیس ، و آسمان صاف ، همگی از عناصر سازنده ی جو رویا هستند .حتی پرده های تیره رنگ هشتی های کلیسا ، تصور وجود چیزی مرموز را به تماشاگر القا می کنند. دکریکو

نویسنده و منتقدی در توصیف مراحل تکوین این نقاشی ، به مقاله ی چاپ نشده ای از دکریکو در سال ۱۹۱۲ استناد می کند : " در یک بعدالظهر روشن پاییزی ، روی نیمکتی در میدان سانتا کروچه ی فلورانس نشسته بودم .البته نخستین بار نبود که این میدان را می دیدم .تازه از شر یک بیماری طولانی خلاص شده بودم ، و درجه ی حساسیتم تقریباً با درجه ی حساسیت انسان رو به مرگ نداشت .....ناگهان این احساس غریب به من دست داد که این نخستین باری است که میدان مزبور را می بینم ، و از اینجا بود که ترکیب این پرده به ذهنم راه یافت .....لحظه ی مزبور به نظر من یک رمز بود ، چون کسی نمی تواند بگشایدش ، و من دوست دارم اثری را هم که حاصل این لحظه است ، یک رمز بنامم ." 

دکریکو در همان سال ها ، و سالهای بعد ، خالق فضایی شد که در پس آن ، بحران های روحی و افسردگی های روانی او مشخص بودند ؛ و از سوی دیگر ، عظمت و جبروت دنیایی که عناصر و پدیده هایش یاد آور شکوه و بزرگی یونان و روم بود که این بار در پس هاله ی غبار آلوده ای از یادها و انگاره ها ی او قرار داشتند .

این دنیای پر جذبه ، اما جدا مانده از حرکت مدوام و بی انقطاع زمان ، ثمره ی زندگی تنها و منزوی کودکی است که در اتاقهایی با دیوارهای بلند ، ورودی های قوس دار ، با حجمی از سکوت سرد و سربی اعصار ، با دیدن اشیاء و پدیده های مختلف ، در پی کشف چهره های متفاوت و دیگر گونه ای از آنها بود ، به همان سان که زندگی و حیات او نیز بدور از واقعیات کودکان دیگر بود .

بی تردید دیوارهای قطور و بلند نقاشی های دکریکو ، افق های بی انتها و آسمان صاف و مرده  ، و آدم های سنگی ناگزیر که به عملی بی تحرک ، یا ایستادنی بی اختیار محکومند ، از رسوب ها و ته نشین های ذهنی همان دوران کودکی و نوجوانی و روزهای متمادی کنکاش متفکرانه دکریکو بود که تا واپسین سالهای زندگی او از ذهن و ضمیرش می تراوید.

دکریکو

نگرش دکریکو به هنر ، در طی نخستین سالها و مهمترین مرحله ی مرحله ی فعالیتش ( دهه ی ۱۹۲۰- ۱۹۲۹) عبارت بود از بررسی موضوع ، چنانکه گویی می خواهد رمز درونی اش را از آن بیرون بکشد .کیفیت رمز آلود نقاشی او ، به گونه ای اخطار دهنده و پتک وار بر نگاه تماشاگر می نشینند که لحظاتی آدم ضربه ی سنگینی را بر دوش های خود احساس می کند. فضاها به گونه ای جادویی و سنگ شده می نماید که گویی از آفتی آسمانی یا جادویی افسانه ای خبر می دهند .ساکنین این فضاهای مرموز ، غالباً مجسمه هایی مرمرین  اند .که بر پایه های مکعب مانند ایستاده و یا به پهلو دراز کشیده اند ؛ مجسمه هایی که گویی در امتداد هستی آدم ، همواره خموش و آرام ، تنها به نقطه ای خیره شده اند که از روز ازل برایشان مقدر شده است و تا ابد نیز چنین خواهند ماند .آسمان آثار دکریکو با رنگمایه هایی از فام های آبی و سبز ، بی حضور خورشید و آسمانی صاف و آفتابی است و تنها سایه های بلند مجسمه ها ، برجها ، عمارت ها و یا آدمها یادآور زمان می شوند . در بسیاری از آثار او آدمهایی در مسافتی دور در برابر هم قرار گرفته اند ، در همرازی و ملاقاتی به درازای تاریخ .

دکریکو دارای شخصیت فوق العاده بغرنج و شگفت آوری بود . اضطراب ها و گره های روانی آو، که بیشتر ثمره ی قرن پر تلاطم ، حوادث شوم و کودکی گوشه گیرانه و تخیل بار او بود . در ژرفای وجودش در غلیان آرامی سنگینی می کرد و او را هر از گاهی به بحران افسردگی و نا آرامی نا شناخته ی روحی می کشاند ، اما او بیشتر مواقع ، برای گریز از این بحران ، به نقاشی و کشیدن پرده های پر صلابت و رازناک رو می کرد .دکریکو همواره به شالوده ی متافیزیکی نقاشی هایش اشاره می کرد .و منظورش از این اصطلاح ، تلویحاً خصوصیاتی چون ، غرابت ، شگفتی ، و تاثیر ضربتی بود .

" نقاشی متافیزیک ، نه شیوه ای نو در نقاشی ؛ بلکه صرفاً طرز نگرشی جدید به اشیاء بود .این دسته از نقاشان ، که دکریکو سر آمد آن ها بود .جهان اشیاء را همچون جهانی بیگانه و رمز آلود ‌تجربه می کردند .به نظر آنان ، در سکون یک شیئی بی جان چیزی اضطراب انگیز وجود داشت که بر عواطف آدمی سخت اثر می گذارد .هر شیئی قدیمی و متروک  آنگاه که نگاهی بر آن می افتاد ، زبان می گشود و کیفیت تغزلی و جادویی اش را به گوش شنوا می رسانید .اگر شیئی نادیده انگاشته شده از این دست ، به اجبار منفرد می شد ، یعنی ارتباط ها و تاثیر محیطش را از دست می داد ، و یا حتی به طرزی ریشخند آمیز در جوار اشیائی کاملاً غیر مرتبط قرار می گرفت ، بارز بودن و حقانیت اش را در زمینه ای دیگر اثبات می کرد و خود را در حالتی درک ناشدنی ، غریب و راز گونه می نمود .دکریکو

نقاشان متافیزیکی بر آن بودند که به این تجربه ی غیر متداول اشیاء بیانی تصویری دهند .آن ها ، به قول دکریکو ، بر این نکته پای می فشردند که " فلان حالت توضیح ناپذیر می تواند در پس یا پیش شیء نقاشی شده ، وصف شده و یا مجسم شده ، وجود داشته باشد ، ولی بیش از همه در درون خود شئیی یافت می شود ."  " ذهن حساس نوین ، دقیقاً به همین اشیاء " عادی " متروک و نادیده انگاشته شده ، واکنش نشان می داد ." کارلو کارا " شخصیت دوم مکتب متافیزیکی ، می گوید : چیزهای عادی ، حالتی ساده و بی پیرایه را آشکار می کنند که به کیفیت والاتر و مرموز هستی ، اشاره دارد و راز نهان شکوهمند ی هنر به شمار می رود ."

دکریکو در سال ۱۹۱۷ در یک صومعه ی شهر " فرارا" ( در ایتالیا) ، که به بیمارستان نظامی زمان جنگ بدل شده بود ، با " کارا " ملاقات کرد . در واقع مکتب متافیزیکی ، محصول این دیدار بود . دکریکو از ۱۹۱۵ در بیمارستان مزبور کار می کرد و کارا برای درمان اختلال عصبی به آنجا اعزام شده بود ‌.در آن زمان " کارا " سی و شش ساله و از سردمداران فوتوریسم بود و دکریکو نیز بیست و نه سال داشت و معروفیتی در پاریس کسب کرده بود .به زودی دو هنرمند با یکدیگر دوست شدند ، و با استفاده از اتاق های خالی صومعه ، چند ماهی را در کنار هم به نقاشی کردن گذراندند .

بی شک ، جنگ و التهاب های ناشی از آن ، مهمترین عامل در شکل گیری این مکتب بود ‌.اما جو خودِ شهر " فرارا " نیز در این امر اثر داشت .فرارا، به گفته دکریکو این " متافیزیکی ترین شهرها" ، با میدان های وسیع متروک که زیر سایه های بلند ، مجسمه های یاد بود خفته بودند ، تقارن جادویی نقشه عمومی شهر ، بناهای غم انگیز ش که با نقاشی های سده ی پانزدهم تزئین شده بودند ؛ همه ی اینها می توانست برای غرق شدن در جادوی اشیاء انگیزه ای باشند .دکریکو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۷ ، ۲۱:۲۵
زهرا جوکار

Shirazart.blog.ir 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۷ ، ۲۲:۴۷
زهرا جوکار

Shirazart.blog.ir

* مینیمالیسم یا مینی مال آرت ، هنر به حداقل رساندن ابزار در خلق اثر هنری و استفاده از ارتباط دقیق هندسی است .مثلاً استفاده از سطوح منعکس کننده ی نور .در این هنر ، فقط از اصلی ترین فرمهای هندسی استفاده می شود .

* مینیمالیسم ) هنر حداقل - هنر کمینه ( به " فرم" و " محتوا" به یک اندازه بی اعتناست .

* جنبش مینیمالیسم، آخرین جریان عمده ی مدرنیستهاست و همه ی آنچه را که بعد از آن آمده است ، در قالب " پست مدرنیسم " توصیف می کنند .مینی مال آرت در دهه ۱۹۵۰ شکل گرفت و در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ توسعه یافت.نفی هر گونه مفهوم و مضمون در اثر هنری ، از ویژگیهای هنر " مینی مال " است .

* هنر مینی مال که از آن به عنوان " هنر موجز" یا " هنر حداقل" نام می برند ، ریشه در هنر معماری و نقاشی و مجسمه سازی کنستروکتیویسم روسی دارد و بیشترین طرفدارانش را در میان هنرمندان آمریکایی به دست آورده است .

* اصطلاح استتیکی " مینی مال آرت" را برای نخستین بار یک منتقد آمریکایی به نام " ریچارد وال هیم " در سال ۱۹۶۲ به کار برد .در این نگرش ، هنرمند مینیمالیست اعتقاد دارد به این که " هر چه کمتر ، بیشتر"

* تفکر مینیمالیسم از کشور ژاپن سرچشمه گرفته و علت به وجود آمدن این سبک ، محدودیت منابع طبیعی بوده است.

* با ایجاز گرایی مینیمالیسم و رهایی آن از قید موضوع و آزادی از سیطره ی ترکیب بندی ، این گرایش با نام جدید " پست مینیمالیسم " شناخته شد .و در سالهای دهه ی ۱۹۸۰ با نام جدیدتری با عبارت " نئو - ژئو" یا نئومینیمال توسط " پیتر هالی " ادامه یافت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۷ ، ۱۵:۵۵
زهرا جوکار

Shirazart.blog.ir

*  پس از پایان جنگ اول جهانی ، تلاش های نو آوری در عرصه ی شیوه ی انتزاعی سبب انشعاب مسیر تازه ای با عنوان " مکتب باهاوس" شد.

* اهمیت طراح - صنعتگر در تولید صنعتی کلان مورد تاکید باهاوس و به عنوان اصل عمده ی آن شمرده می شد .

* بنیانگذار جریان هنری باهاوس ، گروپیوس معمار مدرنیست آلمانی بود او در سال ۱۹۱۹ با تاسیس مدرسه ی باهاوس و جمع آوری گروهی از نامدارترین هنرمندان آبستره ، به انسجام تئوری هنر انتزاعی و تاثیر آن بر نقاشی ، مجسمه سازی ، گرافیک ، معماری و طراحی صنعتی کمک شایانی کرد .

* طراحی مهر مربوط به مدرسه ی باهاوس ، به دست اسکار شلمر استاد حجاری آن مدرسه ، در سال ۱۹۲۲ صورت گرفت .

* مدرسه باهاوس در سال ۱۹۳۳ به وسیله ی نازی ها تعطیل شد.

* بعضی از هنرمندان و مدرسان مدرسه ی باهاوس عبارتند از : گروپیوس ، موهولی ناگی، پل کله، کاندینسکی، آلبرز، کارل اشمیت، ایتن، ال لی سیتزکی، هربرت بایر، فاینینگر و اسکار شلمر.

* پیوند میان هنر و صنعت ، یکی از اهداف عمده ی مدرسه ی هنری باهاوس بود.

* " موهولی ناگی " در وارد کردن فلسفه ی " باهاوس" به آمریکا نقش اصلی را داشت نئودادا در سال ۱۹۳۷ توسط موهولی ناگی در کشور آمریکا پایه گذاری شد.

*

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۷ ، ۲۰:۴۸
زهرا جوکار